ادبیات نمایشی – Dramatic Literature

ادبیات نمایشی – Dramatic Literature

ادبیات نمایشی گونه‌ای از ادبیات است که برای اجرا در صحنهٔ تئاتر یا مکان‌های دیگر تنظیم و نوشته شده باشد و نمایشنامه، فیلمنامه و تعزیه نامه و امثال اینها را در بر می‌گیرد. در ایران کهن‌ترین آنها مراسمی بود که در آنها مغ‌ها سرودهای اوستا را همراه با رقص‌های دسته‌جمعی می‌خواندند. در ایران باستان نمایش واره‌هایی به مناسبت پیروزی‌ها و سوکواری‌ها بر پا می‌شد از آن جمله کین سیاوش که برای سوکواری کشته شدن وی هر سال در نواحی شمال شرقی ایران اجرا می‌شد و تا سده چهارم رایج بود، و نیز کین ایرج، مویه زال، آیین جمشید و گریستن مغان پس از این نمایش واره‌ها در دوره‌های مختلف اشکال گوناگون نمایش در ایران پدید آمد که از آن میان می‌توان به نمایش‌های کوسه برنشین پیش از اسلام و سپس پرده بازی و میرنوروزی عمرکشان و انواع نمایش‌های سنتی مانند معرکه‌گیری، نقالی و روحوضی اشاره کرد که چون نمایش‌هایی عامیانه بود چندان نیازی به متن و نمایشنامهٔ مشخص نداشت. تنها گونهٔ نمایش‌های سنتی ایرانی که می‌توان نوشتاری برای آن جست تعزیه است. تعزیه که از زمان معزالدوله دیلمی به صورت دسته‌ها و مراسم سوکواری اجرا می‌شد تا اواخر دورهٔ صفویه به شکل نهایی و امروزی خود دست یافت. نمایش به شکل امروزی آن با ترجمهٔ نمایشنامه‌های غربی به ایران راه یافت که در این میان سهم آثار ترجمه شدهٔ مولیر نمایشنامه‌نویس فرانسوی بیش از دیگران‌است. از اواسط دههٔ ۱۳۳۰ برپایی سالن‌های جدید نمایش و برگزاری جشنواره‌های تئاتر و توجه روشنفکران به ریشه‌های هنر بومی و ملی سبب رونق دوبارهٔ نمایشنامه‌نویسی شد. غلامحسین ساعدی (با نام مستعار گوهرمراد)، بهرام بیضایی، اکبر رادی، خسرو حکیم رابط و اسماعیل خلج از برجسته‌ترین نمایشنامه‌نویسان معاصر به‌شمار می‌روند. در ذیل برخی از مفاهیم مطرح در ادبیات نمایشی بررسی و عنوان می شود.

راوی: کسی یا چیزی را که داستان به زبان او و از دید او برای خواننده/شنونده تعریف می‌شود راوی می‌نامیم. راوی آفریدهٔ نویسنده است و نه خود نویسنده. راوی در داستان دارای ویژگی‌هایی است که بر شیوهٔ روایت و میزان تأثیر او بر روند داستان و طرز تلقی خواننده از داستان تأثیرگذار است. این ویژگی‌ها عبارتند از زاویهٔ دید، دانش تفسیری و ساختاره.

شخصیت: به موجودی خیالی در یک اثر هنری (رمان، فیلم، نمایش و…) گفته می‌شود که زائیدهٔ ذهن هنرمند است

درون‌مایه: درونمایه یا مضمون دیدگاهی است که از خواندن داستان دریافت می‌شود.درونمایه در داستان کوتاه اهمیت ویژه‌ای دارد. داستان کوتاه باید درونمایه واحدی داشته باشد. درونمایه هماهنگ کننده سایر عناصر داستان است. جمال میرصادفی درباره تعریف درونمایه می‌نویسد:  درونمایه، مضمون یا تم، فکر اصلی و مسلط هر اثر ادبی است. خط یا رشته‌ای که در خلال اثر کشیده می‌شود و وضعیت و موقعیت‌های داستان را به هم پیوند می‌دهد. به بیانی دیگر، درونمایه را به عنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کرده‌اند که نویسنده در داستان اعمال می‌کند؛ و به همین جهت است که می‌گویند درونمایه هر اثری جهت فکری و ادراکی نویسنده‌اش را نشان می‌دهد گفتگو: گفتگو یا دیالوگ در مورد داستان، فیلم و نمایشنامه، یعنی همان گفتگوهای شخصیت‌ها در روایت که تابع ریزه کاری‌ها و قواعد مربوط به خود است. دیالوگ در مقابل مونولوگ (تک‌گویی) است

فضا: فضا حال و هوا یا جو داستان است که به یاری توصیف، شخصیت‌پردازی و دیگر عناصر داستان به خواننده انتقال می‌یابد   پِی‌رنگ طرح، چهارچوب، و نظم و ترتیب منطقی حوادث در اثر ادبی یا هنری مانند داستان، نمایشنامه، و شعر است. ممکن است علاوه‌بر پیرنگ اصلی، یک یا چند پیرنگ فرعی نیز وجود داشته‌باشد. واژهٔ «پیرنگ» را جمال میرصادقی برای این معنی از هنر نقّاشی به وام گرفته است؛ به معنای طرحی که نقّاشان بر روی کاغذ می‌کشند و بعد آن را کامل می‌کنند؛ طرح ساختمانی که معمولاً معماران می‌ریزند و از روی آن ساختمان بنا می‌کنند. واژهٔ «پیرنگ» در داستان به معنای روایت حوادث داستان با تأکید بر رابطهٔ علیّت می‌باشد.

پیرنگ: تعریف پیرنگ در اصل، از فن شاعری ارسطو مایه می‌گیرد. ارسطو، پیرنگ را متشکل از سه بخش می‌داند: آغاز که حتماً نباید در پی حادثهٔ دیگری آمده باشد، میان که هم در پی حوادثی آمده و هم با حوادث دیگری دنبال می‌شود، و پایان که پیامد طبیعی و منطقی حوادث پیشین است. از نظر ارسطو، پیرنگ ایدئال از چنان همبستگی و استحکامی برخوردار است که اگر حادثه‌ای از آن حذف یا جا‍به‌جا شود، وحدت آن به کلّی درهم می‌ریزد. پیرنگ با عناصری چون «شخصیت» و «کشمکش» پیوستگی و رابطهٔ نزدیکی دارد و ممکن است به واژگونی و کشف منتهی شود. ادوارد مورگان فورستر تعریف ساده اما بسیار مفیدی از طرح (پیرنگ) به دست می‌دهد: داستان، روایت رویدادهایی است که در توالی زمانی منظم شده باشد. طرح نیز روایت رویدادهاست که در آن بر تصادف تأکید شده باشد. طبق تعریف فورستر بین داستان و پیرنگ تفاوت است از این سخن درمی‌یابیم که داستان نقل رشته‌ای از حوادث است که تنها بر طبق توالی زمانی، نظم و ترتیب یافته است در حالی‌که پیرنگ نقل حوادث با تکیه بر موجبیّت و روابط علی و معلولی‌است. تعبیر پیرنگ را به جای طرح (Plot)، در ایران برای اولین بار محمدرضا شفیعی کدکنی پیشنهاد کرد و جمال میرصادقی آن را به کار برد. پیرنگ در واقع همان بیرنگ است. بیرنگ طرحی است که نقاشان به روی کاغذ می‌کشند و بعد آن را کامل می‌کنند یا طرح ساختمانی که معماران می‌ریزند و از روی آن ساختمان را بنا می‌کنند.

افت:اُفت یا فرود در اصطلاح ادبیات سخنی است که آخرین جزء آن حاوی چیزی پیش و پا افتاده و فروتر از جزء اوّل باشد؛ بدین معنی که نویسنده در روایت خود، از لحن فرهیخته و شکوهمند به لحنی معمولی یا سخیف نزول کند که در غالب موارد به عبارتی مضحک بدل می‌شود، مانند این عبارت در نیروی دریایی وظیفهٔ ملوانان دفاع از تمامیت ارضی کشور و پوست کندن سیب زمینی است. این شگرد بیشتر در ساختن طنز و مضحکه استفاده می‌شود. این اصطلاح را ظاهراً اول بار الکساندر پوپ شاعر و منتقد انگلیسی در سال ۱۷۲۷ میلادی، در رساله در باب مضحکه به کار برد و ساموئل جانسن نویسنده و منتقد و فرهنگ نگار انگلیسی نخستین کسی بود که آن را در فرهنگ خود ثبت کرد

اوج:اُوج یا بِزَنگاه در اصطلاح ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی، شورانگیزترین و تنش‌زاترین و برانگیزاننده‌ترین و عالی‌ترین لحظه است که طی آن بحران به نهایت تعارض خود می‌رسد و گره‌گشایی به دنبال آن می‌آید. اوج در واقع ادامهٔ حوادث گذشته و نتیجهٔ منطقی آنها است. به عنوان مثال، هنگامی که در داستانی از صادق هدایت، داش آکل مرجان را شوهر می‌دهد نقطهٔ اوج داستان واقع می‌گردد کشف:در اصطلاح ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی، فرایند آگاهی شخصیت اصلی یا یکی از شخصیت‌های اصلی اثر داستانی از نکته‌ای اساسی است که تا آن لحظه بر او مجهول بوده‌است. این فرایند عالباً در لحظهٔ اوج یا گره‌گشایی روی می‌دهد. به عنوان مثال، هنگامی که در داستانی از فردوسی، آگاهی رستم از رابطه‌اش با سهراب پس از شکافتن پهلوی او یکی از نمونه‌های کشف است

گره‌گشایی: به حادثه یا حوادثی اطلاق می‌گردد که به دنبال اوج داستان یا نمایشنامه روی می‌دهد و باعث گشایش گره‌افکنی‌های پیشین می‌گردد و معمولاً سرنوشت قهرمان یا شخصیت‌ها را معلوم می‌کند. به عنوان مثال: می‌توان به داستان داش آکل نوشتهٔ صادق هدایت اشاره کرد، هنگامیکه کشته شدن داش آکل به دنبال اوج داستان یعنی عروسی مرجان روی می‌دهد، گره‌گشایی داستان است

گره‌افکنی: در اصطلاح ادبیات داستانی و ادبیات نمایشی، خلق حوادث و موانع موقعیت‌های دشوار برای گسترش پیرنگ داستان یا نمایشنامه است که باعث کشمکش می‌گردد و سرانجام به گره‌گشایی می‌انجامد. به عنوان مثال: می‌توان به داستان داش آکل نوشتهٔ صادق هدایت اشاره کرد، هنگامیکه به داش آکل خبر می‌دهند حاجی صمد مرده‌است، نخستین گره‌افکنی صورت می‌گیرد و وقتی که داش آکل عاشق مرجان می‌شود، دومین گره‌افکنی به میان می‌آید

پیام بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.